تاريخچه سياو چمانه
پيدايش ساوچمانه به هزاران سال قبل برميگردددر دوره حكمراني خان احمدخان در روستاهاي آحمد اباد و زلمينه داستان از اين قرار است كه خان احمد خان نوكري به نام يوسف داشت به خاطر زيبايي يوسف خان از او كينه به دل ميگيرد وزندانيش ميكند يوسف در بند هميشه آوراز ميخواندو از خان ميخواهد كه او را آزاد كند صداي زيباي يوسف در دل نگهبانان اثر ميكند و خبر را به خان ميبرند و خان دستور ميدهد كه او را بياورند وقتي كه يوسف را مياورند خان ميگويد كه آواز بخوان يوسف ميگه به شرطي كه آزادم كني و خان نيز قبول ميكند وبا اين بيت ها شروع ميكند:هه رچننه كه رو خيالاني تو.گه رمه شينمه ن دوباره جه نو......ئه سيرم جه ده س ياري سرده جه م.دل بيه ن كشتي ده رون درياي غم و چندين بيت زيباي ديگر خان ميگويد دليل اين آواز چيست:يوسف ميگوييدتنهاي و دردي كه كشيدم باعث چنين اوازي شده و اسمش سياوچمانه است و وقتي دوباره آواز ميخواند خان تمام وصفيات را در زن خود ميبيند و خان نارحت مشود و دستور ميدهد او را زنده به گور كنندو روي او گل بريزند در حين اينكه او را زنده به گور ميكنند دست از آواز خواندن بر نميدارد و ميگوييد:هه رچنن جه درگاي كافر ئه نالان.خرابته ر كالاي خه م بريانه بالان .كافر هه ي كافر زالم هه ي زالم.ده رده داري توم تا كه ي بنالم ره نگ زه ردي خه زان ختاي پاييزه ن.رهنگ زه ردي منيچ دوري ئازيزن.ودر اخرين لحظه كه گل را روي او ميريختند ميگه:چيني كت نيا وه باني بالم.ئاغا مه مگوژه هيشتاي جوانم.چيني كت نيا وه بانيرانم.ئاغا مه مگوژه هيشتاي جوانم و اينجوري بود كه سياو چمانه آغاز شد
+ نوشته شده در شنبه بیست و سوم مهر ۱۳۹۰ ساعت 15:3 توسط هه وارگه و شێره دره ی
|
هه رچن مه واچا فارسی شکرن/